![]() |
اما بهترین مضامین و عمیقترین مفاهیم در کلیات شمس به چشم مىخورد.
شاعر شوریده مکتب عرفان با شریعت پیوند ناگسستنى دارد از این رو با حلول ماه رمضان ماه معراج آدمى، ماه پرورش عیسى روح، ماه بریدن از نان و رسیدن به جانان به وجد درمىآید:
ماه رمضان آمد اى یار قمر سیما بر بند سر سفره بگشاى ره بالا اى یاوه هر جایى، وقتست که باز آیى بنگر سوى حلوایى تا کى طلبى حلوا... مرغت ز خور و هیضه، ماندهست درین بیضه بیرون شو از این بیضه تا باز شود پرها بر یاد لب دلبر خشکست لب مهتر خوش با شکم خالى مىنالد چون سرنا خالى شو و خالى به لب بر لب نایى نه چون نى زدمش پر شو و آنگاه شکر مىخا... گر تو به زیان کردى آخر چه زیان کردى کو سفره نان افزا کو دلبر جان افزا از درد به صاف آییم و زصاف به قاف آییم کز قاف صیام اى جان، عصفور شود عنقا صفراى صیام ار چه، سوداى سفر افزاید لیکن ز چنین سودا یابند ید بیضا هر سال نه جوها را مىپاک کند از گل تا آب روان گردد تا کشتشود خضرا بر جوى کنان تو هم، ایثار کن این نان را تا آب حیات آید تا زنده شود اجزا... بستیم در دوزخ یعنى طمع خوردن بگشاى در جنتیعنى که دل روشن بس خدمتخر کردى بس کاه و جوش بردى در خدمت عیسى هم باید مددى کردن تا سفره و نان بینى کى جان و جهان بینى رو جان و جهان را جو، اى جان و جهان من اینها همه رفت اى جان بنگر سوى محتاجان بى برگ شدیم آخر چون گل ز دى و بهمن سیریم ازین خرمن، زین گندم وزین ارزن بى سنبله و میزان، اى ماه تو کن خرمن ...
(کلیات شمس جزء هفتم صص 92، 91)
در غزلى دیگر ماه رمضان را موجب قلب ضلالت و رسیدن به لشکر ایمان، ماه حیات جان، ماه صبر، ماه نزول قرآن، عروج روح و ماه دریده شدن پردههاى ظلمت و پیوستن به ملائکه و مقربین مىخواند:
آمد شهر صیام، سنجق سلطان رسید دستبدار از طعام مایده جان رسید جان ز قطعیتبرست، دست طبیعتببست قلب ضلالتشکست لشکر ایمان رسید لشکر «والعادیات» (1) دستبه یغما نهاد ز آتش «و الموریات» (2) نفس به افغان رسید البقره راستبود موسى عمران نمود مرده از و زنده شد چونک به قربان رسید روزه چون قربان ماست زندگى جان ماست تن همه قربان کنیم جان چون به مهمان رسید صبر چو ابریستخوش، حکمتبارد ازو زانک چنین ماه صبر بود که قرآن رسید(3) نفس چون محتاج شد روح به معراج شد چون در زندان شکست جان بر جانان رسید پرده ظلمت درید، دل به فلک بر پرید چون ز ملک بود دل باز بدیشان رسید زود از این چاه تن دستبزن در رسن برسر چاه آب گو: یوسف کنعان رسید عیسى چو از خر برست گشت دعایش قبول دستبشو کز فلک، مایده و خوان رسید دست و دهان را بشو، نه بخور و نى بگو آن سخن و لقمه جو، کان به خموشان رسید
(کلیات شمس جزو دوم ص 198)
مولانا روزه را مادرى مىداند که کریمانه به سوى اطفال خویش آمده است پس نباید دامان چنین مادرى را آسان از دست فرو هشت:
سوى اطفال بیامد به کرم مادر روزه مهل اى طفل به سستى طرف چادر روزه بنگر روى ظریفش بخور آن شیر لطیفش به همان کوى وطن کن، بنشین بر در روزه بنگر دست رضا را که بهاریستخدا را بنگر جنت جان را شده پر عبهر روزه هلهاى غنچه نازان، چه ضعیفى و چه یازان چون رسن باز بهارى بجه از خیبر روزه تو گلا غرقه خونى چیى دلخوش و خندان مگر اسحاق خلیلى خوشى از خنجر روزه ز چیى عاشق نانى، بنگر تازه جهانى بستان گندم جانى هله از بیدر روزه
(کلیات شمس، جزو پنجم)
در این ماه که مهمان خدا هستیم، درهاى دوزخ بسته و درهاى بهشتبه رویمان باز خواهد شد:
دلا در روزه مهمان خدایى طعام آسمانى را سرایى درین مه چون در دوزخ ببندى هزاران در ز جنتبرگشایى... (4)
(کلیات شمس جزو ششم صص 35 و 361)
در غزلى شیوا با ردیف «صیام» به تاثیر روزه در دل و جان مىپردازد که آن از زبان خود مولانا خوشتر است:
مىبسازد جان و دل را بس عجایب کان صیام گر تو خواهى تا عجب گردى، عجایب دان صیام گر تو را سوداى معراجستبر چرخ حیات دانک اسب تازى تو هست در میدان صیام هیچ طاعت در حبان آن روشنى ندهد تو را چونک بهر دیده دل کورى ابدان صیام چونک هست این صوم نقصان حیات هر ستور خاص شد بهر کمال معنى انسان صیام چون حیات عاشقان از مطبخ تن تیره بود پس مهیا کرد بهر مطبخ ایشان صیام چیست آن اندر جهان مهلکتر و خونریزتر بر دل و بر جان و جا خون خواره شیطان صیام خدمتخاص نهانى تیز نفع و زود سود چیست پیش حضرت درگاه این سلطان؟ صیام ماهى بیچاره را آب آنچنان تازه نکرد آنچ کرد اندر دل و جانهاى مشتاقان صیام در تن مرد مجاهد در ره مقصود دل هستبهتر از حیوة صد هزاران جان صیام گرچه ایمان هست مبنى بر بناى پنج رکن لیک و الله هست از آنها اعظم الارکان صیام لیک در هر پنج پنهان کرده قدر صوم را چون شب قدر مبارک هستخود پنهان صیام سنگ بى قیمت که صد خروار ازو کس ننگرد لعل گرداند چو خورشید درون کان صیام شیر چون باشى که تو از روبهى لرزان شوى چیره گرداند تو را بر بیشه شیران صیام بس شکم خارى کند آنکو شکم خوارى کندنیست اندر طالع جمع شکم خواران صیام خاتم ملک سلیمانستیا تاجى که بخت مىنهد بر تارک سرماى مختاران صیام خنده صایم به است از حال مفطر در سجود زانک مىبنشاندت بر خوان الرحمن صیام در خورش آن بام تون، از تو به آلایش بود همچون حمامتبشوید از همه خذلان صیام شهوت خوردن ستاره نحس دان تاریک دل نور گرداند چو ماهت در همه کیوان صیام هیچ حیوانى تو دیدى روشن و پر نور علم تن چون حیوانست مگذار از پى حیوان صیام شهوت تن را تو همچون نیشکر در هم شکن تا درون جان ببینى شکر ارزان صیام قطره تو، سوى بحر کى توانى آمدن؟! سوى بحرت آورد چون سیل و چون باران صیام پاى خود را از شرف مانند سر گردان به صوم زانک هست آرامگاه مرد سر گردان صیام خویشتن را بر زمین زن درگه غوغاى نفس دست و پایى زن که بفروشم چنین ارزان صیام گرچه نفست رستمى باشد مسلط بر دلت لزر بر وى افکند چون بر گل لرزان صیام ظلمتى کز اندرونش آب حیوان مىزهد هست آن ظلمتبه نزد عقل هشیاران صیام گر تو خواهى نور قرآن در درون جان خویشتن هستسر نور پاک جمله قرآن صیام بر سر خوانهاى روحانى که پاکان شستهاند مر تو را همکاسه گرداند بدان پاکان صیام روزه چون روزت کند روشن دل و صافى روان روز عید وصل شد را ساخته قربان صیام در صیام ار پا نهى شادى کنان نه با گشاد چون حرامت و نشاید پیش غنا کان صیام زود باشد کز گریبان بقا سر برزند هر که در سر افکند ماننده دامان صیام
(کلیات شمس جزو سوم صص 291 تا 293)
مولانا در رباعیات خود نیز به روزه و تاثیر آن توجه داشته است که در ذیل به چند نمونه آن اشاره مىشود:
این روزه چو بهغربیل ببیزد جان را پیدا آرد قراضه پنهان را جامى که کند تیره مه تابان را بى پرده شود نور دهد کیوان را
(کلیات شمس جزو هشتم شماره 29)
روز محک محتشم و دون آمد زنهار مگو «چون» که ز هجوم آمد روزیست که از وراى گردون آمد زان روز بهى که روزن افزون آمد
(کلیات شمس جزو هشتم شماره 633)
بیزارم از آن لعل که پیروزه بود بییزام از آن عشق که سه روزه بود بیزارم از آن ملک که در یوزه بود بیزارم از آن عید که در روزه بود
(کلیات شمس جزو هشتم شماره 779)
هین نوبت صبر آمد و ماه روزه روزى دو مگو ز کاسه و از کوزه بر خوان فلک گرد پى در یوزه تا پنبه جان باز رهد از غوزه
(کلیات شمس جزو هشتم شماره 622)
عارف شیدا و عاشق گاهى از مضمون روزه در شعر تغزلى نیز بهره مىجوید و این کاربرد هم در غزلیات و هم در رباعیات او دیده مىشود:
مه روزه اندر آب آمد، اى بتشکر لب بنشین نظاره مىکن، ز خورش کناره مىکن دو هزار خشک لب بین به کنار حوض کوثر اگر آتش است روزه تو زلال بین نه کوزه ترى دماغت آرد چو شراب همچون آذر جو عجوزه گشت گریان شه روزه گشتخندان دل نور گشت ضربه، تن موم گشت لاغر رخ عاشقان مزعفر، رخ جان و عقل احمر منگر برون شیشه، بنگر درون ساغر همه مست و خوش شکفته، رمضان زیاد رفته به وثاق ساقى خود بزدیم حلقه بر در چون بدید مست ما را، بگزید دستها را سر خود چنین چنین کرد و تبافت روز معشر ز میانه گفت مستى، خوش و شوخ و مى پرستى که: کسى گوید اینک «روزه شکند ز قند و شکر؟» شکر از لبان عیسى که بود حیات موتى که ز ذوق باز ماند دهن نکیر و منکر تو اگر خراب و مستى به من آ که از منستى و اگر خمار یارى سخنى شنو مخمر چه خوشى! چه خوش سنادى! به کدام روز زادى؟ به کدام دست کردت قلم قضا مصور تن تو حجاب عزت، پس او هزار جنت شکران و ماه رویان همه همچو مه مطهر هله، مطرب شکر لب، برسان صدا به کوکب که ز صید باز آمد شه ما خوش و مظفر ز تو هر صباح عیدى، ز تو هر شبست قدرى نه چو قدر عامیانه که شبى بود مقدر تو بگو سخن که جانى، قصصات آسمانى که کلام تست صافى و حدیث من مکدر
(کلیات شمس جزو سوم ص 2 و 3)
و یا در یک رباعى گوید:
روى تو نماز آمد و چشمت روزه وین هر دو کنند از لبت دریوزه جرمى کردم مگر که من مستبدم آب تو بخوردم و شکستم کوزه
(کلیات شمس جزو هشتم شماره 162)
لطف سخن مولوى در آن است که در استفاده از مضامین شرعى و احکام عبادى حرمت آنها را داشته در کاربرد آنها چون بعضى از شاعران به ترک ادب شرعى کشیده نمىشود و علت آن است که معشوق مولوى، معشوق حقیقى و ازلى است در حالى که کاربرد احکام شرعى در خدمت عشق مجازى است که شاعر را به ترک رمتشرعى مىکشاند، در ذیل به یک نمونه از این موارد اشاره مىشود:
روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است آرى افطار رطب در رمضان مستحب است روز ماه رمضان زلف میفشان که فقیه بخورد روزه خود را به گمانش که شب است.
(شاعر عباس صبوحى ص 59)
دیوان شاعر رند مذهب ادب فارسى نیز از برکت ماه رمضان بى بهره نبوده است.
حافظ در دیوان خود 5 بار واژه «روزه» 3 بار «رمضان» ،2 بار «صیام» و یک بار «روزه دار» را به کار برده است کاربرد این مضمون تقریبا در تمامى غزلها یکسان است و شاعر در بیشتر آنها به آمدن ماه رمضان و بر چیدن جام مى یا دیده شدن هلال عید و در دادن جام و قدح اشاره کرده است. یکى از معانى روزه که در رساله اصطلاحات فخر الدین ابراهیم عراقى نیز آمده است این است که روزه در اصطلاح، قطع التفات را گویند. انصارى گوید:
«روزه جوانمردان طریقتبه زبان اهل معرفتبشنو و ثمره سر انجام آن بدان، چنانکه تو تن را به روزه دارى، و از طعام و شراب باز دارى، ایشان دل را به روزه دارند و از جمله مخلوقات باز دارند تو از بامداد تا شبانگاه روزه دارى، ایشان از اول عمر تا به آخر روزه دارند، و روزه و عید خواجه حافظ نیز جز ازین مقوله نمىتواند باشد، در ذیل به شواهدى از دیوان حافظ اشاره مىشود:
روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست مى زخمخانه به جوش آمد و مىباید خواست توبه زهد فروشان گران جان بگذشت وقت رند و طرب کردن رندان پیداست
(حافظ ص 16)
بیا که ترک فلان خوان روزه غارت کرد هلال عید به دور قدح اشارت کرد ثواب روزه و حج قبول آن کس برد که خاک میکده عشق را زیارت کرد...
(حافظ ص 89)
ساقى بیار باده که ماه صیام رفت در ده قدح که موسم ناموس و نام رفت وقت عزیز رفتبیا تا قضا کنیم عمرى که بى حضور صراحى و جام رفت در تاب توبه چند توان سوخت همچون عود مىده که عمر در سر سوداى خام رفت
(حافظ ص 58)
باز اى و دل تنگ مرا مونس جان باش وین سوخته را محرم اسرار نهان باش زان باده که در میکده عشق فروشند
ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش...
(حافظ ص 184)
حسن ختام مقالمان را به قطعهاى از دیوان شهریار اختصاص مىدهیم با عنوان «هدیه روزه داران»:
حکمت روزه داشتن بگذار باز هم گفته و شنیده شود صبرت آموزد و تسلط نفس و ز تو شیطان تو رمیده شود هر که صبرش ستون ایمان بود پشتشیطان از و خمیده شود عرفان سر کشیده گوش به زنگ کز شب غره ماه دیده شود آفتاب ریاضتى که ازو میوه معرفت رسیده شود عطش روزه مى بریم آرزو کو به دندان جگر جویده شود چه جلایى دهد به جوهر روح کادمى صافى و چکیده شود بذل افطارى سفره عدلى است که در آفاق گستریده شود فقر بر چیدهدار از خوانى که به پاى فقیر چیده شود شب قدرش هزار ماه خداست گوش کن نکته پروریده شود از یکى میوه عمل که درو کشته شد سى هزار چیده شود گر تکانى خورى در آن یک شب نخل عمر از گنه تکیده شود چه گذارى به راه تو به کزو پیچ و خمها میان بریده شود مفت مفروش کز بهاى شبى عمرها باز پس خریده شود روز مهلت گذشت و بر سر کوه پرتوى مانده تا پریده شود تا دمى مانده سر بر آر از خواب ور نه صور خدا دمیده شود در جهنم ندامتى است کزو دست و لبها همه گزیده شود مزه تشنگى و گرسنگى گر به کام فرو چشیده شود به خدا تا گرسنهیى نالید تسمه از گردهها کشیده شود
(دیوان شهریار ج 2 ص 1014)
پىنوشتها:
1- قرآن کریم 100/1 و 2
2- همان
3- مستفاد است از مضمون آیه: شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن 2/185
منابع و مؤاخذ:
1- قرآن کریم
2- حافظ، خواجه شمس الدین محمد، دیوان، به اهتمام محمد قزوینى و دکتر قاسم غنى، کتابفروشى زوار
3- خاقانى شروانى، افضل الدین، دیوان، به کوشش دکتر ضیاء الدین سجادى، چاپ سوم، انتشارات زوار، 1368
4- خاقانى، شرح قصیده ترسائیه، به قلم ولادیمیر مینورسکى، ترجمه و تعلیقات عبد الحسین زرین کوب، مؤسسه انتشارات سروش تبریز
5- دهخدا، تالیف على اکبر دهخدا، زیر نظر دکتر معین، چاپخانه دانشگاه تهران، فروردین 1346
6- سجادى، سید جعفر، فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانى، کتابخانه ظهورى، تهران، 1350
7- سعدى، متن کامل دیوان، گلستان و بوستان، به کوشش دکتر مظاهر مصفا، نشر کانون معرفت
8- شاطر عباس صبوحى، چهار دیوان، به کوشش تیمور گرگین
9- شهریار، سید محمد حسین شهریار، دیوان، ج 2، چاپ نهم، انتشارات زرین، نگاه، تهران
10- فردوسى، شاهنامه، انتشارات دانش، شعبه ادبیات خاور
11- مولوى، جلال الدین محمد، کلیات شمس، با تصحیحات و حواشى بدیع الزمان
فروزانفر، چاپ دانشگاه تهران
12- ناصر خسرو، دیوان، به تصحیح مجتبى مینوى، مهدى محقق، چاپ دوم انتشارات دانشگاه تهران
رمضان، تجلى معبود (ره توشه راهیان نور) صفحه 255
جمعى از نویسندگان

