سفارش تبلیغ
صبا ویژن
روزه و رمضان در آئینه شعر فارسى(قسمت دوم)
برچسب ها: ماه رمضان (79)، | نظر بدهید

اما بهترین مضامین و عمیق‏ترین مفاهیم در کلیات شمس به چشم مى‏خورد.

شاعر شوریده مکتب عرفان با شریعت پیوند ناگسستنى دارد از این رو با حلول ماه رمضان ماه معراج آدمى، ماه پرورش عیسى روح، ماه بریدن از نان و رسیدن به جانان به وجد درمى‏آید:

ماه رمضان آمد اى یار قمر سیما بر بند سر سفره بگشاى ره بالا اى یاوه هر جایى، وقتست که باز آیى بنگر سوى حلوایى تا کى طلبى حلوا... مرغت ز خور و هیضه، مانده‏ست درین بیضه بیرون شو از این بیضه تا باز شود پرها بر یاد لب دلبر خشکست لب مهتر خوش با شکم خالى مى‏نالد چون سرنا خالى شو و خالى به لب بر لب نایى نه چون نى زدمش پر شو و آنگاه شکر مى‏خا... گر تو به زیان کردى آخر چه زیان کردى کو سفره نان افزا کو دلبر جان افزا از درد به صاف آییم و زصاف به قاف آییم کز قاف صیام اى جان، عصفور شود عنقا صفراى صیام ار چه، سوداى سفر افزاید لیکن ز چنین سودا یابند ید بیضا هر سال نه جوها را مى‏پاک کند از گل تا آب روان گردد تا کشت‏شود خضرا بر جوى کنان تو هم، ایثار کن این نان را تا آب حیات آید تا زنده شود اجزا... بستیم در دوزخ یعنى طمع خوردن بگشاى در جنت‏یعنى که دل روشن بس خدمت‏خر کردى بس کاه و جوش بردى در خدمت عیسى هم باید مددى کردن تا سفره و نان بینى کى جان و جهان بینى رو جان و جهان را جو، اى جان و جهان من اینها همه رفت اى جان بنگر سوى محتاجان بى برگ شدیم آخر چون گل ز دى و بهمن سیریم ازین خرمن، زین گندم وزین ارزن بى سنبله و میزان، اى ماه تو کن خرمن ...

(کلیات شمس جزء هفتم صص 92، 91)

 

در غزلى دیگر ماه رمضان را موجب قلب ضلالت و رسیدن به لشکر ایمان، ماه حیات جان، ماه صبر، ماه نزول قرآن، عروج روح و ماه دریده شدن پرده‏هاى ظلمت و پیوستن به ملائکه و مقربین مى‏خواند:

آمد شهر صیام، سنجق سلطان رسید دست‏بدار از طعام مایده جان رسید جان ز قطعیت‏برست، دست طبیعت‏ببست قلب ضلالت‏شکست لشکر ایمان رسید لشکر «والعادیات‏» (1) دست‏به یغما نهاد ز آتش «و الموریات‏» (2) نفس به افغان رسید البقره راست‏بود موسى عمران نمود مرده از و زنده شد چونک به قربان رسید روزه چون قربان ماست زندگى جان ماست تن همه قربان کنیم جان چون به مهمان رسید صبر چو ابریست‏خوش، حکمت‏بارد ازو زانک چنین ماه صبر بود که قرآن رسید(3) نفس چون محتاج شد روح به معراج شد چون در زندان شکست جان بر جانان رسید پرده ظلمت درید، دل به فلک بر پرید چون ز ملک بود دل باز بدیشان رسید زود از این چاه تن دست‏بزن در رسن برسر چاه آب گو: یوسف کنعان رسید عیسى چو از خر برست گشت دعایش قبول دست‏بشو کز فلک، مایده و خوان رسید دست و دهان را بشو، نه بخور و نى بگو آن سخن و لقمه جو، کان به خموشان رسید

(کلیات شمس جزو دوم ص 198)

مولانا روزه را مادرى مى‏داند که کریمانه به سوى اطفال خویش آمده است پس نباید دامان چنین مادرى را آسان از دست فرو هشت:

سوى اطفال بیامد به کرم مادر روزه مهل اى طفل به سستى طرف چادر روزه بنگر روى ظریفش بخور آن شیر لطیفش به همان کوى وطن کن، بنشین بر در روزه بنگر دست رضا را که بهاریست‏خدا را بنگر جنت جان را شده پر عبهر روزه هله‏اى غنچه نازان، چه ضعیفى و چه یازان چون رسن باز بهارى بجه از خیبر روزه تو گلا غرقه خونى چیى دلخوش و خندان مگر اسحاق خلیلى خوشى از خنجر روزه ز چیى عاشق نانى، بنگر تازه جهانى بستان گندم جانى هله از بیدر روزه

(کلیات شمس، جزو پنجم)

در این ماه که مهمان خدا هستیم، درهاى دوزخ بسته و درهاى بهشت‏به رویمان باز خواهد شد:

دلا در روزه مهمان خدایى طعام آسمانى را سرایى درین مه چون در دوزخ ببندى هزاران در ز جنت‏برگشایى... (4)

(کلیات شمس جزو ششم صص 35 و 361)

در غزلى شیوا با ردیف «صیام‏» به تاثیر روزه در دل و جان مى‏پردازد که آن از زبان خود مولانا خوشتر است:

مى‏بسازد جان و دل را بس عجایب کان صیام گر تو خواهى تا عجب گردى، عجایب دان صیام گر تو را سوداى معراجست‏بر چرخ حیات دانک اسب تازى تو هست در میدان صیام هیچ طاعت در حبان آن روشنى ندهد تو را چونک بهر دیده دل کورى ابدان صیام چونک هست این صوم نقصان حیات هر ستور خاص شد بهر کمال معنى انسان صیام چون حیات عاشقان از مطبخ تن تیره بود پس مهیا کرد بهر مطبخ ایشان صیام چیست آن اندر جهان مهلکتر و خونریزتر بر دل و بر جان و جا خون خواره شیطان صیام خدمت‏خاص نهانى تیز نفع و زود سود چیست پیش حضرت درگاه این سلطان؟ صیام ماهى بیچاره را آب آنچنان تازه نکرد آنچ کرد اندر دل و جانهاى مشتاقان صیام در تن مرد مجاهد در ره مقصود دل هست‏بهتر از حیوة صد هزاران جان صیام گرچه ایمان هست مبنى بر بناى پنج رکن لیک و الله هست از آنها اعظم الارکان صیام لیک در هر پنج پنهان کرده قدر صوم را چون شب قدر مبارک هست‏خود پنهان صیام سنگ بى قیمت که صد خروار ازو کس ننگرد لعل گرداند چو خورشید درون کان صیام شیر چون باشى که تو از روبهى لرزان شوى چیره گرداند تو را بر بیشه شیران صیام بس شکم خارى کند آنکو شکم خوارى کندنیست اندر طالع جمع شکم خواران صیام خاتم ملک سلیمانست‏یا تاجى که بخت مى‏نهد بر تارک سرماى مختاران صیام خنده صایم به است از حال مفطر در سجود زانک مى‏بنشاندت بر خوان الرحمن صیام در خورش آن بام تون، از تو به آلایش بود همچون حمامت‏بشوید از همه خذلان صیام شهوت خوردن ستاره نحس دان تاریک دل نور گرداند چو ماهت در همه کیوان صیام هیچ حیوانى تو دیدى روشن و پر نور علم تن چون حیوانست مگذار از پى حیوان صیام شهوت تن را تو همچون نیشکر در هم شکن تا درون جان ببینى شکر ارزان صیام قطره تو، سوى بحر کى توانى آمدن؟! سوى بحرت آورد چون سیل و چون باران صیام پاى خود را از شرف مانند سر گردان به صوم زانک هست آرامگاه مرد سر گردان صیام خویشتن را بر زمین زن درگه غوغاى نفس دست و پایى زن که بفروشم چنین ارزان صیام گرچه نفست رستمى باشد مسلط بر دلت لزر بر وى افکند چون بر گل لرزان صیام ظلمتى کز اندرونش آب حیوان مى‏زهد هست آن ظلمت‏به نزد عقل هشیاران صیام گر تو خواهى نور قرآن در درون جان خویشتن هست‏سر نور پاک جمله قرآن صیام بر سر خوانهاى روحانى که پاکان شسته‏اند مر تو را همکاسه گرداند بدان پاکان صیام روزه چون روزت کند روشن دل و صافى روان روز عید وصل شد را ساخته قربان صیام در صیام ار پا نهى شادى کنان نه با گشاد چون حرامت و نشاید پیش غنا کان صیام زود باشد کز گریبان بقا سر برزند هر که در سر افکند ماننده دامان صیام

(کلیات شمس جزو سوم صص 291 تا 293)

مولانا در رباعیات خود نیز به روزه و تاثیر آن توجه داشته است که در ذیل به چند نمونه آن اشاره مى‏شود:

این روزه چو به‏غربیل ببیزد جان را پیدا آرد قراضه پنهان را جامى که کند تیره مه تابان را بى پرده شود نور دهد کیوان را

(کلیات شمس جزو هشتم شماره 29)

روز محک محتشم و دون آمد زنهار مگو «چون‏» که ز هجوم آمد روزیست که از وراى گردون آمد زان روز بهى که روزن افزون آمد

(کلیات شمس جزو هشتم شماره 633)

بیزارم از آن لعل که پیروزه بود بییزام از آن عشق که سه روزه بود بیزارم از آن ملک که در یوزه بود بیزارم از آن عید که در روزه بود

(کلیات شمس جزو هشتم شماره 779)

هین نوبت صبر آمد و ماه روزه روزى دو مگو ز کاسه و از کوزه بر خوان فلک گرد پى در یوزه تا پنبه جان باز رهد از غوزه

(کلیات شمس جزو هشتم شماره 622)

عارف شیدا و عاشق گاهى از مضمون روزه در شعر تغزلى نیز بهره مى‏جوید و این کاربرد هم در غزلیات و هم در رباعیات او دیده مى‏شود:

مه روزه اندر آب آمد، اى بت‏شکر لب بنشین نظاره مى‏کن، ز خورش کناره مى‏کن دو هزار خشک لب بین به کنار حوض کوثر اگر آتش است روزه تو زلال بین نه کوزه ترى دماغت آرد چو شراب همچون آذر جو عجوزه گشت گریان شه روزه گشت‏خندان دل نور گشت ضربه، تن موم گشت لاغر رخ عاشقان مزعفر، رخ جان و عقل احمر منگر برون شیشه، بنگر درون ساغر همه مست و خوش شکفته، رمضان زیاد رفته به وثاق ساقى خود بزدیم حلقه بر در چون بدید مست ما را، بگزید دستها را سر خود چنین چنین کرد و تبافت روز معشر ز میانه گفت مستى، خوش و شوخ و مى پرستى که: کسى گوید اینک «روزه شکند ز قند و شکر؟» شکر از لبان عیسى که بود حیات موتى که ز ذوق باز ماند دهن نکیر و منکر تو اگر خراب و مستى به من آ که از منستى و اگر خمار یارى سخنى شنو مخمر چه خوشى! چه خوش سنادى! به کدام روز زادى؟ به کدام دست کردت قلم قضا مصور تن تو حجاب عزت، پس او هزار جنت شکران و ماه رویان همه همچو مه مطهر هله، مطرب شکر لب، برسان صدا به کوکب که ز صید باز آمد شه ما خوش و مظفر ز تو هر صباح عیدى، ز تو هر شبست قدرى نه چو قدر عامیانه که شبى بود مقدر تو بگو سخن که جانى، قصصات آسمانى که کلام تست صافى و حدیث من مکدر

(کلیات شمس جزو سوم ص 2 و 3)

و یا در یک رباعى گوید:

روى تو نماز آمد و چشمت روزه وین هر دو کنند از لبت دریوزه جرمى کردم مگر که من مست‏بدم آب تو بخوردم و شکستم کوزه

(کلیات شمس جزو هشتم شماره 162)

لطف سخن مولوى در آن است که در استفاده از مضامین شرعى و احکام عبادى حرمت آنها را داشته در کاربرد آنها چون بعضى از شاعران به ترک ادب شرعى کشیده نمى‏شود و علت آن است که معشوق مولوى، معشوق حقیقى و ازلى است در حالى که کاربرد احکام شرعى در خدمت عشق مجازى است که شاعر را به ترک رمت‏شرعى مى‏کشاند، در ذیل به یک نمونه از این موارد اشاره مى‏شود:

روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است آرى افطار رطب در رمضان مستحب است روز ماه رمضان زلف میفشان که فقیه بخورد روزه خود را به گمانش که شب است.

(شاعر عباس صبوحى ص 59)

دیوان شاعر رند مذهب ادب فارسى نیز از برکت ماه رمضان بى بهره نبوده است.

حافظ در دیوان خود 5 بار واژه «روزه‏» 3 بار «رمضان‏» ،2 بار «صیام‏» و یک بار «روزه دار» را به کار برده است کاربرد این مضمون تقریبا در تمامى غزلها یکسان است و شاعر در بیشتر آنها به آمدن ماه رمضان و بر چیدن جام مى یا دیده شدن هلال عید و در دادن جام و قدح اشاره کرده است. یکى از معانى روزه که در رساله اصطلاحات فخر الدین ابراهیم عراقى نیز آمده است این است که روزه در اصطلاح، قطع التفات را گویند. انصارى گوید:

«روزه جوانمردان طریقت‏به زبان اهل معرفت‏بشنو و ثمره سر انجام آن بدان، چنانکه تو تن را به روزه دارى، و از طعام و شراب باز دارى، ایشان دل را به روزه دارند و از جمله مخلوقات باز دارند تو از بامداد تا شبانگاه روزه دارى، ایشان از اول عمر تا به آخر روزه دارند، و روزه و عید خواجه حافظ نیز جز ازین مقوله نمى‏تواند باشد، در ذیل به شواهدى از دیوان حافظ اشاره مى‏شود:

روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست مى زخمخانه به جوش آمد و مى‏باید خواست توبه زهد فروشان گران جان بگذشت وقت رند و طرب کردن رندان پیداست

(حافظ ص 16)

بیا که ترک فلان خوان روزه غارت کرد هلال عید به دور قدح اشارت کرد ثواب روزه و حج قبول آن کس برد که خاک میکده عشق را زیارت کرد...

(حافظ ص 89)

ساقى بیار باده که ماه صیام رفت در ده قدح که موسم ناموس و نام رفت وقت عزیز رفت‏بیا تا قضا کنیم عمرى که بى حضور صراحى و جام رفت در تاب توبه چند توان سوخت همچون عود مى‏ده که عمر در سر سوداى خام رفت

(حافظ ص 58)

باز اى و دل تنگ مرا مونس جان باش وین سوخته را محرم اسرار نهان باش زان باده که در میکده عشق فروشند

ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش...

(حافظ ص 184)

حسن ختام مقالمان را به قطعه‏اى از دیوان شهریار اختصاص مى‏دهیم با عنوان «هدیه روزه داران‏»:

حکمت روزه داشتن بگذار باز هم گفته و شنیده شود صبرت آموزد و تسلط نفس و ز تو شیطان تو رمیده شود هر که صبرش ستون ایمان بود پشت‏شیطان از و خمیده شود عرفان سر کشیده گوش به زنگ کز شب غره ماه دیده شود آفتاب ریاضتى که ازو میوه معرفت رسیده شود عطش روزه مى بریم آرزو کو به دندان جگر جویده شود چه جلایى دهد به جوهر روح کادمى صافى و چکیده شود بذل افطارى سفره عدلى است که در آفاق گستریده شود فقر بر چیده‏دار از خوانى که به پاى فقیر چیده شود شب قدرش هزار ماه خداست گوش کن نکته پروریده شود از یکى میوه عمل که درو کشته شد سى هزار چیده شود گر تکانى خورى در آن یک شب نخل عمر از گنه تکیده شود چه گذارى به راه تو به کزو پیچ و خمها میان بریده شود مفت مفروش کز بهاى شبى عمرها باز پس خریده شود روز مهلت گذشت و بر سر کوه پرتوى مانده تا پریده شود تا دمى مانده سر بر آر از خواب ور نه صور خدا دمیده شود در جهنم ندامتى است کزو دست و لبها همه گزیده شود مزه تشنگى و گرسنگى گر به کام فرو چشیده شود به خدا تا گرسنه‏یى نالید تسمه از گرده‏ها کشیده شود

(دیوان شهریار ج 2 ص 1014)

پى‏نوشت‏ها:

1- قرآن کریم 100/1 و 2

2- همان

3- مستفاد است از مضمون آیه: شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن 2/185

منابع و مؤاخذ:

1- قرآن کریم

2- حافظ، خواجه شمس الدین محمد، دیوان، به اهتمام محمد قزوینى و دکتر قاسم غنى، کتابفروشى زوار

3- خاقانى شروانى، افضل الدین، دیوان، به کوشش دکتر ضیاء الدین سجادى، چاپ سوم، انتشارات زوار، 1368

4- خاقانى، شرح قصیده ترسائیه، به قلم ولادیمیر مینورسکى، ترجمه و تعلیقات عبد الحسین زرین کوب، مؤسسه انتشارات سروش تبریز

5- دهخدا، تالیف على اکبر دهخدا، زیر نظر دکتر معین، چاپخانه دانشگاه تهران، فروردین 1346

6- سجادى، سید جعفر، فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانى، کتابخانه ظهورى، تهران، 1350

7- سعدى، متن کامل دیوان، گلستان و بوستان، به کوشش دکتر مظاهر مصفا، نشر کانون معرفت

8- شاطر عباس صبوحى، چهار دیوان، به کوشش تیمور گرگین

9- شهریار، سید محمد حسین شهریار، دیوان، ج 2، چاپ نهم، انتشارات زرین، نگاه، تهران

10- فردوسى، شاهنامه، انتشارات دانش، شعبه ادبیات خاور

11- مولوى، جلال الدین محمد، کلیات شمس، با تصحیحات و حواشى بدیع الزمان

فروزانفر، چاپ دانشگاه تهران

12- ناصر خسرو، دیوان، به تصحیح مجتبى مینوى، مهدى محقق، چاپ دوم انتشارات دانشگاه تهران

رمضان، تجلى معبود (ره توشه راهیان نور) صفحه 255

جمعى از نویسندگان



نویسنده : حسن محمود
تاریخ : جمعه 90 مرداد 14
زمان : ساعت 1:2 عصر


مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
Design By : Ashoora.ir




 

کل بازدید: 345471
بازدید امروز: 45
بازدید دیروز: 101
تعداد کل پست ها: 564

دانشنامه عاشورا

روزشمار محرم عاشورا






پایگاه جامع عاشورا